شرح پریشانی

دریغا! که مردم در بندِ آن نیستند که چیزی بدانند؛ بل که در بندِ آنند که خلق در ایشان اعتقاد کنند که عالِمند. (عین القضات)

شرح پریشانی

دریغا! که مردم در بندِ آن نیستند که چیزی بدانند؛ بل که در بندِ آنند که خلق در ایشان اعتقاد کنند که عالِمند. (عین القضات)

شرح پریشانی

زادگاه من جایی کنار چشم‌های آبی شیخ لطف الله بود، میان خنده های دلبرانه‌ی زاینده رود!
در کوچه‌های غبارگرفته از تاریخِ پشت مسجد شاه. من با لرزشی بر منار جنبان خویش را شناختم .
میلاد من میان گیجی ستونهای 40نام بود و زیر فواره‌های حوض میانی نقش جهان!
بزرگسالی‌ام اما شمعی شدم آرام آرام می‌سوخت میان دهانه‌های سی و سه پل.
حالا اما
اینجایم برای آن‌که گاهی خودم را به اسارت قلم برای زمان به یادگار گذارم.

* احترام به حقوق نویسنده، از ابتدایی‌ترین انتظارات و نشانه‌ی درک مخاطب است.
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع و نویسنده پسندیده است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

مرضیه فروغی هستم، اما از کودکی فروغ نامیدندم و من با این نام خودم را شناختم

دوره‌ی کارشناسی‌ را در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان (90-86)و کارشناسی ارشدم را در رشته‌ی فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشگاه علامه طباطبائی تهران (93-90) گذراندم.

در کنار درس، فعالیت‌های دولتی و دانشگاهی فرهنگی در راستای ترویج فرهنگ ایران نیز داشتم که فاتحه مع الصلوات!

نوشتن را از کودکی دوست می‌داشتم و گویی قلم ، تکه‌ای از من بود.

ادبیات و تاریخ بندهای وجودی منند و از من جدا ناشدنی‌اند.

اگر خردک مایه چندک قلمی داشته باشم، می‌توانم شعرمنثور نامگذاری‌اش کنم و نه شعر که گاهی با سخن استادشفیعی کدکنی همسو می‌شوم انگار شعرسپید شعر نیست، نثر است.بماند...

گاهی آنچه می‌نویسم خوب از آب در می‌آید ، 

می‌نویسم ولی شاعر نیستم که شعر، حکایتی دیگر است...