شرح پریشانی

دریغا! که مردم در بندِ آن نیستند که چیزی بدانند؛ بل که در بندِ آنند که خلق در ایشان اعتقاد کنند که عالِمند. (عین القضات)

شرح پریشانی

دریغا! که مردم در بندِ آن نیستند که چیزی بدانند؛ بل که در بندِ آنند که خلق در ایشان اعتقاد کنند که عالِمند. (عین القضات)

شرح پریشانی

زادگاه من جایی کنار چشم‌های آبی شیخ لطف الله بود، میان خنده های دلبرانه‌ی زاینده رود!
در کوچه‌های غبارگرفته از تاریخِ پشت مسجد شاه. من با لرزشی بر منار جنبان خویش را شناختم .
میلاد من میان گیجی ستونهای 40نام بود و زیر فواره‌های حوض میانی نقش جهان!
بزرگسالی‌ام اما شمعی شدم آرام آرام می‌سوخت میان دهانه‌های سی و سه پل.
حالا اما
اینجایم برای آن‌که گاهی خودم را به اسارت قلم برای زمان به یادگار گذارم.

* احترام به حقوق نویسنده، از ابتدایی‌ترین انتظارات و نشانه‌ی درک مخاطب است.
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع و نویسنده پسندیده است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

ماندن و رفتن

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ب.ظ

روزهاست مشغول اندیشیدن به ژرفنای خودخواهی در وجود بشرم!آدمیزاد بالفطره خودخواه است .اینکه چند درصد از این ویژگی را خودآگاهانه و چه میزانی از آن را ناخودآگاه داراهستیم را نمیدانم چرا که من یک دختر ادبیاتی ام و چیزی از همان ادبیات هم نمیدانم چه برسد به دانش هایی چون روانشناسی ، جامعه شناسی و ...

این ها که گفتم مقدمه ای بود برای آنچه چندروزی است قلب مرا درهم فشرده و بیمناکم کرده از زندگی میان آدمیان...

خوب به یاد می آورم سال ها پیش وقتی تازه فهمیدم افسردگی چیست و عواقبش چگونه تیشه به ریشه ی زندگی و مافیهاش میزند،حالات غمگنانه ی من یا بیماری های جسمی که رشته وار به تنم هجوم می آوردند برای تمام اطرافیان و نزدیکانم جانفرسا بود.این نزدیکان که میگویم شامل خانواده میشود تا دوستان و یار و هرآنکس که بنا به اعضای بک گوهر بودنمان دگاز ناخوشی من ناخوش می شدند.

در مرور خاطراتم رسیدم به آنروزی که یار بر سر آشوب من سراپا تشویش میشد یا نگرانی های خانواده ام را به یاد می آورم.

حقیقت این است نمیدانم هرچه بیشترمیگذرد آدم ها بی رحم تر میشوند یا خودخواهی شان اصلی ثابت در آن ها دارد.

پنچ_شش روز پیش قلبم به سختی شکست هنگامی که دلیل دوری و محو شدن یکی از عزیزترین دوستانم را غمگین بودن وناخوشی ام یافتم و نمک،آن بود که خودش با زبانی صریح معترف بود به علت این نبودن !

همین صحبت ها باعث شد من برگردم به خیلی پیشترها،روزهایی حوالی 8سال پیش تا به امروز،یکی یکی دانشگاه اصفهان و جوانی ام را،پس از آن روزهای تهران نشینی و جاده بازی هایم را مرور کردم و دیدم گویا بسیاری رفته اند و بسیاری کمرنگ شده اند و آنان که مانده اند،در برابر رنج همنوعشان چیزی از دیواربیشتر نیستند.

اینکه چرا من یاهرانسان دیگری غمگین افسرده یا حتی دیوانه است بالاخره دلیلی دارد هرچند برای شما غیرمنطقی،اما برای خودش آنقدر محکم و محکمه پسندبوده که زندگی اش را به اینجا رسانده .

اگر کسی از دوستان یا نزدیکان شماحالش خوب نبود،حتی برای مدت بسیار،درکش کنید.خسته نشوید از خوب نبودنش و حتی اگرخسته میشوید درچشمانش نگاه نکنید بگویید خسته ام از هوب نبودنت!

گاهی بعضی آدم ها بسیارمهربانند،انسانند،دغدغه هایشان از جنس رژلب و مد روز مانتو و مدل مو نیست.دغدغه هایشان بزرگ وژرف است اما غمگینند،زندگی زیاد جام بلا خوردشان داده!اگر گاهی حوصله ی دلقک بازی ندارند،اگر گاهی کم می آورند برای خندیدن و فیلم بازی کردن،ترکشان نکنید.به خوبی هایشان بیندیشید،به مهربانی قلبشان و به حرف هایی که گاهی برای گفتن دارند و به درد دلتان می خورد...

دلم شکسته

اگر خسته شوم از خندیدن،اگرجسمم کم آورده در برابر روحم همه میروند و اگر می مانند تنها کالبد بی حاصل یک ماندنند!دلم گرفته چرا که با تمام وجود انسان را رعایت کرده ام اما به جرم مست از جام بلا بودن و قربت در بزن قربانش بروم خدا!،دورم خالی مانده و قلبم تنها...

شمارا به خدا انسان را رعایت کنید

شما را به خدا به مهربانی های آن آدم همیشه غمگین و همیشه ناخوش هم بیندیشید...


94.05.15


  • فروغ

نظرات  (۲)

چقدرغمگین وتنهام. سالهاست افسردگی دارم. اما درست ازاردیبهشت 92 همه درها روبه روی خودم بستم. اندک دوستانم فکرمی کنند من مردم. یکی دوتا دیگه ازمن خسته شدند وبه من اهمیت نمی دهند. هیچکس نمی فهمه چه دردبزرگی دارم که گفتنی نیست. گاهی یک اتفاق تا برای کسی نیافتد نمی فهمد . دیگران چه می کشند.همه می گن پاشو وگذشته رو بزارپشت سر . اما من نمی تونم. دیگه هیچ انگیزه ای برای بین آدما بودن ندارم.
پاسخ:
هیچ آدمی، آدم دیگر رو درک نمیکنه دوست من . 
واین بزرگترین دلیل تنهایی ما آدم هاست....

کار عابرعبور ....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی